فراز دوّم| ۲
به حضرت سیدالشهداء(ع) قتیلُ العَبرة یا در جای دیگر عبرة کل مؤمن[1] خطاب شده که عنوان اشک هر مؤمن قبل از واقعهی عاشورا به حضرت حسین(ع) بوده است. از جمله در محفلی حضرت امیر خطاب به امام حسین(ع) میگوید یا عَبرة کلِ مؤمن امام حسین(ع) سؤال میکند: آیا من را میفرمایید؟ حضرت پاسخ میدهند بله تو را گفتم! برای روشنتر شدن این مطلب لازم است یک بحث قرآنی داشته باشیم.
قرآن میفرماید: لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ[2] یعنی قرآن با عقل و منطق سازگار است، اما وقتی وارد حوزهی قرآن میشویم میبینیم آن عقلی را که قرآن میگوید با این عقلی که برای ما توضیح میدهند و تحلیل میکنند تفاوت دارد. منطقی که قرآن دارد منطق صوری ارسطویی نیست بلکه منطق خودش را دارد. وقتی قرآن ما را مخاطب قرار میدهد کدام بخش وجود ما درگیر خواهد شد؟ به عنوان مثال اگر یک نوای موسیقی گذاشته شود اولین فرودگاه این پیام گوش است، و اگر سلسله اعصاب شنوایی کسی ضعیف باشد این نوا با او کاری ندارد پس اولین نقطهی فرود این صدا گوش و بعد ممکن است اعصاب و روان و روح را تحت تأثیر منفی یا مثبت قرار دهد. یا اگر دانشجویی در کلاس درس بنشیند و استاد از ریاضی یا فلسفه یا فقه بگوید، پایگاه اولیهی نزول این حرفها و اولین نقطهای که وارد وجود این دانشجو میشود حواس و مغز و اعصاب اوست. حالا این سؤال، سؤال بسیار اساسی و جدی است که وقتی دین و وحی ما را مخاطب قرار میدهد، فرودگاهش کجاست؟ آیا گوش ماست یا عقل یا عضو دیگر؟ این حرف به معنای غیر عقلانی بودن دین نیست. بحث این است که فرودگاه و اولین محل فرود دین در وجود ما کجاست؟ فرودگاه اولیه و اولین حضور دین قلب ماست و پس از آن از درون قلب و از طریق قلب بقیهی وجود و عقل ما را میسازد. در آیات لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ و لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ[3] عقلی را قرآن میگوید که از طریق قلبی که وحی را پذیرفته، پرورش یافته باشد؛ بنابراین اصل اولیه در پذیرش دین، قلب است و اولین نقطهای که دین انتخاب میکند تا در وجود انسان نشانه برود، قلب اوست؛ اگر این مطلب دریافت نشود تفاوتی بین دین و یک مکتب غیر الهی مثل مارکسیسم یا اگزیستانسیالیزم نیست خصوصاً در مواردی که بخواهیم بحثهای تطبیقی داشته باشیم و بگوییم که اگر این مکتب اینطوری است اسلام هم اینطوری است در صورتی که از ریشه و بُن مطلب اینگونه نیست.
مخاطب دین قلب ماست و اتفاقاً تفاوت مهم آن با مکاتب دیگر همین است. این به آن معنا نیست که ما باید مباحث عقلی را کنار بگذاریم؛ مباحث عقلی پشتوانهای است برای موقع لزوم و خصوصاً در مواجهه با مخالفان دین که بیشتر برای اقناعکردن طرف مقابل است در حالی که ایمان از باور قلبی به دست میآید. آیا میشود مناجات با خدا با زبان فلسفی باشد؟ مثلاً ای خدایی که واجبالوجود هستی، بودی و خواهی بود و بعد اشک هم جاری شود! اینگونه بحثها برای مواردی است که شبههای در ذهن مخاطب ایجاد شده یا احیاناً تزلزلهایی در افراد حس بشود و نیاز باشد از این طریق مسائل حل شود وگرنه اصل دین و دینداری در قلب است. لذا اگر ریشهی دین در قلب کاشته شود شاخ و برگ آن تمام سرزمین وجود را پُر میکند، اما اگر این ریشه در جایی دیگر باشد، سرایت آن به جاهای دیگر خیلی سخت است. لذا اگر با این فهم قرآن خوانده شود ملاحظه خواهد شد که قرآن منطق خاص خودش را دارد و با این منطق تمام آیات قرآنی از ابتدا تا انتها با هم سازگار است.
لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ[4] یعنی در این مسیر فکر کنید تا عقلتان رشد کند. این فطرت اولیه و قلب اولیه است که بین همهی انسانها مشترک است و مخاطب همهی ادیان قرار میگیرد. لذا وقتی پیغمبر(ص) صحبت میکند و قرآن میخواند همهی افراد با درجات عقلی مختلف حضور دارند، ولی چون مخاطب پیامبر(ص) قلبهاست و قلب بین همهی آدمها مشترک است، هر کسی بهرهی خودش را میبرد.
مشترکترین سرمایهی ما قلب ماست و آن نعمت مشترکی که خداوند به همه داده و بر اساس آن هم مؤاخذه میکند قلب ماست، زیرا نعمتهای دیگر مثل سلامتی و دارایی را اولاً همه ندارند ثانیاً آنهایی هم که دارند از دست میدهند و مشترک همهی انسانها نیست. ولی مشترکترین چیزی که خدا به همه داده قلب است و در روز قیامت هم خطاب میشود: يَوْمَ لا يَنْفَعُ مَالٌ وَ لا بَنُونَ إِلَّا مَنْ أَتَى اللهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ[5] قلبهایتان را بیاورید چرا که جایگاه و شأن اصلی انسانها بر اساس قلبشان تنظیم میشود. لذا اگر به عبارت عبرة کلِ مؤمن از این زاویه نگاه شود جایگاه حضرت حسین(ع) روحی فداه با قلوب مردم و شیعیان معلوم میشود و اینکه این ارتباط قلبی است که موجب پایداری دین و دینداری شده و اصلاً یکی از وجوه فلسفهی حرکت و قیام عاشورا همین ارتباط قلبی و عاطفی است. حضرت حسین(ع) اینگونه قلب آدمها را میسازد.
ریشهی اشک هم در قلب است و این همه توصیه به اشک ریختن برای اباعبدالله برای همین است که قلب ما با اشک هم ساخته شود و هم پالایش. وقتی قلب به امام حسین(ع) نزدیک شد تبعیت و از آن مهمتر معیت حاصل میشود. تبعیت بسیار ضروری است ولی مراحل دارد که هر چه بالاتر رود معیت بیشتری به دست میآید. اصولاً قضیهی حضرت حسین(ع) این است که کشتی معیت را از انواع و اقسام افراد پر کند و همه سوار این کشتی شوند. حسین(ع) آمده تا معیتها را درست کند لذا عَبَرةُ کُلِّ مُؤمنٍ است؛ همان اشکی که با قلب مؤمن سروکار دارد و اینجاست که اشک برای امام حسین(ع) قلوب را تسخیر و معیت را ایجاد میکند. فرودگاه جاذبهی امام حسین(ع) قلب ماست لذا مشترکترین چیزی هم که در قضیهی امام حسین(ع) وجود دارد این است که قلبها به لرزه درمیآید و اشکها جاری میشود. قلب و اشک با هم رابطه دارند؛ اشک چشمهای است که ریشهی آن در قلب است و تا قلب نلرزد و به درد نیاید، اشک جاری نمیشود و حتی اگر اشک هم نیاید چون قلب لرزیده، حالت بکاء حاصل میشود. مرحلهی اول بکاء در قلب است و مرحلهی بعدی جزع قلب و مرحلهی بعد وجع قلب و آخرالامر گریه است.
اصل دینداری در قلب است حتی گریه هم اگر قرار باشد تصنع باشد پسندیده نیست. شخصی همراه با امام صادق(ع) در مسجدالحرام حرکت میکرد؛ دیدند کسی ناله و گریه میکند. آن شخص با خود گفت خوشا به سعادت او! به دلیل کمی معرفت به حالی کسی که فریاد میزد غبطه میخورد! لذا حضرت به او فرمود: لَایَغُرَّنَّک بُکاؤهُم اِنَّمَا التَّقوَی فِی القَلبِ.[6] اگر میخواهیم بدانیم آخرتمان چگونه است باید ببینیم قلبمان از چه چیزی پر است که مَن اَحَبَّ شَیئاً حَشَرَهُ الله مَعَهُ. اگر به مجلس امام حسین(ع) میروید یا زیارت اربعین میخوانید یا پیاده به زیارت امام حسین(ع) میروید یا همین که نام اباعبدالله میآید دلتان میلرزد و اشکتان سرازیر میشود، معلوم است قلبتان از محبت امام حسین(ع) پر است و انشاءالله با او محشور خواهید شد. اگر سیدالشهداء(ع) دین و دینداری را حفظ کرد به خاطر این است که قلبهای ما را در مسیر خودش قرار داد. امام رضا(ع) فرمود: مَن تَذَّکَرَ مُصابِنَا وَ بَکَی لِما ارتَکَبَ مِنّا کَانَ مَعَنَا فِی دَرَجَتِنَا یَومَ القِیامَة وَ مَن ذَکر بِمُصابِنَا فَبَکَی وَ اَبکَی لم تَبک عَینه یَومَ تَبکَی العُیُون.[7] کسی که مصیبتهای ما را به او بگویند و به خاطر آن مصایبی که بر سر ما آمد گریه کند، روز قیامت روی آن پلهای که ما ایستادهایم او هم خواهد ایستاد، و کسی که به خاطر مصیبتهای ما بگرید و بگریاند چشم او روزی که چشمها گریان است، گریان نخواهد شد. آیا از این معیت بالاتر داریم؟ وقتی میگوییم یَا لَیتَنَا کُنَّا مَعَکُم قلبمان برای حسین(ع) به تپش میافتد و اگر با کسی گلاویز شویم اگر آن فرد امام حسینی باشد باید او را رها کنیم چون یکی از ملاکهای حسینی بودن و فاطمی بودن طبق روایت این است که اگر با کسی اختلاف پیدا کردی که او هم حضرت زهرا(س) را دوست دارد، بگویی تو را عفو کردم چون تو فاطمه(س) را دوست داری پس دیگر با هم دعوایی نداریم. اصل وجود ما قلبمان است و هم قلب من فاطمه(س) را دوست دارد و هم قلب تو پس دعوا برای چه! لذا یکی از ملاکهای معیت با اهل بیت(ع) این است که به خاطر امیرالمؤمنین(ع) یا امام حسین(ع) یا امام رضا(ع) با دوستان اهل بیت(ع) دعوا نکنیم.
شخصی خدمت امام صادق(ع) عرض کرد: یابن رسولالله مدتی است دلم گرفته، به مکّه میروم تا دلم باز شود. حضرت به تعبیر ما فرمود: برو ولی وقتی برگردی باز هم دلت همینطور است. گفت قربانت گردم پس چهکار کنم؟ حضرت فرمود برو کربلا که طبیب قلوب، سیدالشهداء(ع) است.
خودآزمایی
1- قرآن در آیات «لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ و لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ» کدام عقل را مورد خطاب قرار داده است؟
2- چه عاملی موجب پایداری دین و دینداری شده است؟
3- مشترکترین چیزی هم که در قضیهی امام حسین(ع) وجود دارد، چیست؟
پینوشتها
[1]. کاملالزیارات، ص ۱۰۸؛ بحار، ج ۴۴، ص ۲۸۰.
[2]. سورهی بقره، آیهی ۷۳؛ سورهی یوسف، آیهی ۲.
[3]. سورهی بقره، آیهی ۲۱۹.
[4]. سورهی زخرف، آیهی ۳.
[5]. سورهی شعرا، آیات ۸۸ و ۸۹.
[6]. بحار، ج ۶۷، ص ۲۸۶، ح ۹.
[7]. امالی، صدوق، مجلس ۱۷، ح ۴.
سیدمجتبی حسینی